خاطره تولد تو

دوباره روز تولد تو

بغض چون تیغ گلویم را می‌خراشد

نقاب پری دریایی چه به من می آید

سنگ تمام گذاشته ام

می گویند خوش به حال فلانی !

بشنو ولی باور نکن

من با فراق تو هیچ وقت کنار نیامده ام

بدهکاری

عادت دارم وابسته ات باشم

اصلا بگذار همیشه بند تنت باشم

هنوز سایه ی مانت روی دیوارم

هاج و واج نگران کات پایان این کارم

من به خود یک زندگی بدون رنج طلبکارم

من به تو یک عالمه عشق مادری بدهکارم

کاش فرصتی یا مهلتی بستانم

دست خالی به کجا چنین شتابانم

سکانس آخر

پیمان بستیم سخت و محکم

من به یکباره امیدوارم

چراغ نیم سوز به پت پت افتاده

رازم را در چشمانم بخوان

سکانس آخرش برایم مهم است

کاش همان شود که من تو هر دو می خواهیم

تو خشنود باشی و من رستگار