نه می گویم به خواب

دخترکی با لپ های گلی

پیراهن چین دار

دعوتم می کند

به کلبه هزار توی ناگفته ها

چقدر سرد و نمور

دخمه و تاریک

کاش همین جا خوابم ببرد

شاید رویای اسب بالدار

تونل غرق نور

مزرعه نا منتها

شبنم سخن گو

و دیدن معشوق ترین فرد عالم

برایم یک جا محقق شود