بنده که باشی
گره می خورد
بند دلت به تقوا
یاد داشت های کوچکگزیده نویسی مشتی است نمونه خروار
قلم بنویس روی صفحه دلم اوست حی و قیوم بقیه همه فانی اند
تنها آمده ای تنها می روی عروس هزار چهره من یادم نمی رود از تو هم باید دل بکنم
حریص می نگرم
خورشید دم مغرب
رنگ های زرد و نارنجی
کم کم پشت کوه پنهان
اما یکباره محو می شود